همیشه از سیگار کشیدن واهمه داشتیم. فکر می کردیم الانه که بابامون ببینتمون و کتکمون بزنه. پشت ِ یکی از کارخونه های ته کوچه قایم می شدیم و سیگار می کشیدیم. تهشم یه آدامس موزی می خوردیم تا بابامون نفهمه، تا کتکمون نزنه، تا توی انباری زندونیمون نکنه. ولی حالا که بزرگ شدیم دیگه از سیگار کشیدن نمی ترسیم. دیگه از بابامون نمی ترسیم. دیگه از بوی بد دهنمون نمی ترسیم. از خیلی چیزای ترسناک ِ دیگه هم نمی ترسیم از رفتن نمی ترسیم از تنها موندن نمی ترسیم از مردن نمی ترسیم دیگه نمی ترسیم.. فقط گاهی وقت ها که بچه هایی رو می بینیم که ته کوچه قایمکی دارن سیگار می کشن با توپ و تشر و فحش و دعوا میندازیمشون از اون خراب شده بیرون، تا نکنه نترس بودن رو یاد بگیرن. تا ترسو بار بیان! از باباشون بترسن! از بوی سیگار بترسن! از مردن بترسن! از رفتن بترسن! بترسن از زنده بودن....
یك گل كاكتوس قشنگ تو خونه ام داشتم اوايل بهش ميرسيدم،قشنگ بود و جون دار،كم كم فهميدم با همه بوته هام فرق داره خيلي قوي بود وصبور،اگه چندروز بهش نور و آب نميدادم هيچ تغييري نميكرد منم واسه همين حواسم خيلي بهش نبود به خيال اينكه قويه و چيزيش نميشه هر گلي كه خراب ميشد ميگفتم كاكتوسم چقدر خوبه،هيچيش نميشه،اما بازم بهش رسيدگي نميكردم.. تا اينكه يك روز كه رفتم سراغش ديدم خيلي وقته كه خشك شده،ريشه اش از بين رفته بود و فقط ساقه هاش ظاهرشو حفظ كرده بود قوي ترين گلم را از دست دادم چون فكركردم قويه و مقاوم مواظب قوي ترين هاي زندگيمون باشيم ما از بين رفتنشونو نميفهميم چون هميشه يه ظاهر خوب دارند،هميشه حامي ان،پشتت بهشون گرمه اما بهشون رسيدگي نميكنيم
Real love -_-_-_-_-_-_-_-_-______--_-_-_______- حیثیت تقویم را به لجن میکشم اگر فصل پاییزش سرفه ای هر چند کوچک به سینه مخاطبم انداخت باید هر تکه از برگ هر درختی که افتاد با رقصش زیبایی را به عمق چشمهای زیبای عزیز من مهمان کن وگرنه سزاوار افتادن نیست باید دست های مخاطب من با ...ها.... کردن من گرم شود وگرنه آتش میکشم به دنیایی که بخار دهان من طاقت سرمایش را از دستان لطف او نبرد خدایا حواست باشد کاری نکنم که مجبور شوم کاری کنم که کارستان شود و تو با تمام ادعایت هر کاری کنی نتوانی کاری کنی به عصیانم نبر........ -_-_-_-_-_c na…^^^^^^^^^^~~~~~~~^^^^~~~~^…………^ _-_-_-_-_-_-tef
آدمـیــزاد.... حالا نمیدونم کجـــاے کـــار میــلنگـد؟؟؟
آشناهای غریب همیشه زیادند آشناهایی که میایند و میروند آشناهایی که برای ما آشنایند ولی ما برای آنها... نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود که همه روزی آشنای غریب میشوند یکی هست ولی نیست یکی نیست ولی هست یکی میگوید هستم ولی نیست یکی میگوید نیستم ولی هست و در پایان همه بودنها و نبودنها تازه متوجه میشوی که: این است دردی که درمانش را نمیدانند و ما هم نمیدانیم که آن یکی که هست کیست و آن هیچکس کجاست کاش میشد یافت کاش میشد شکستنی نبود کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن خرد نشد.....
چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ می گن چرا انقدرتحت فشارش گذاشتی ؟ سکوت می کنم می گن چرا نمی ذاری هرکاری که می خواد بکنه ؟ سکوت می کنم می گن چرا اگر بهت توجه نکنه ازش دلخور می شی ؟ سکوت میکنم می گن چرا وقتی می ره با یکی دیگه اشک می ریزی ؟ سکوت می کنم می گن چرا تمام لحظه هات رو در حسرت با اون بودن خراب می کنی ؟ سکوت می کنم می گن چرا همش به یاد خاطرات قدیمیت غصه می خوری ؟ سکوت می کنم می گن چرا همه ی کارهاشو زیر نظرداری ؟ سکوت می کنم
از بی نهایت غروب غم انگیز بی تو بودن حرف میزنم تا بفهمی چقدر اینجا جایت خالی است . نبونت غروب غمبار دل شکسته من است .چشمان منتظرم خیره بر آسمان پرستاره بدنبال مهتابش میگردد قطرات اشک بر ساحل چشمان به انتظار نشسته ام جاریست حس عجیبی وجودم را در بر گرفته دلتنگهایم از بی تو بودن لبریز گشته خود را در کلبه بی کسی ام به شوق امدنت حبس کردم .باز میگویم به عشق امدنت ثانیه ها را می شمارم. باز میگویم برای تو و بعشق تو زنده ام . لحظه های بی تو بودن را گونه های اشک الودم را قلب نا ارامم را چشمان منتظرم را لمس کن . من هستم . تنهایم اما با تو هستم بی تو نیستم ....
یاد گرفتم وقتی در دست معشوقه بازیچه میشوی و با دل و جان دوستت دارم نثارت میکند مترسکی پیش نیستی جز برای یاد اوری و تکرار خاطرات خاله زنگ بازی کودکانه اش که در دوران کودکی بازی کرده است . حال با ملعبه قرار دادن معشوق دلسوخته و سینه چاک در ظاهر حماسه عاشقانه و در باطن بازی با عشق را به اجرا میگذارد . با عشق خاطرات کودکانه را زنده و گرنه معشوق بهانه است .انگاه دلی را شاید خانه خداست می شکنند و کسی که تحقیر میکنند شاید محبوب خداست . می سوزم از این دو روئی نیرنگ که طلوع صادقانه دلی را غروب می کنند حقیقت است عشق را باید از شمع اموخت حتی خاکسترش را بدامن پروانه ریخت نه از معشوقه هائی که با ترک معشوق گلهای عشق را به دامن بیگانه میریزند. و چه بیرحمانه طلوع بهار عمر مرا خزان بی رحم معشوقه به تارج برد و مرا عروسکی برای بازیچه دستان خود کرد و من چه ساده و صادقانه شکستم
هــوس کــرده ام
من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو.
فکرشو کن يه شب باهم يه گوشه اي تنها باشيم... |
About![]()
از زندگی خسته شده ام روزهای خوشی ام به پایان رسیده و لبخند از لبانم رخت بسته قلب بیچاره ام از خنجر عزیزان زخمی شده و دنیای زیباییم جهنمی بیش نیست خدایا چگونه تحمل دیدن بیچارگی مرا داری؟ در این دنیا تنها پشتیبانم تو بودی به جز تو به چه کسی میتوانم تکیه کنم درد دل های خودم را به چه کسی بگویم نمیخواهم برایم معجزه کنی فقط این طوفان را کمی آرامتر کن مرسی خدا جونم!!!!!!!!!
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 19401
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1